دسیدسی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

دخمل گلمون

اولین عید

بلاخره عید رسید... اولین عید زندگیت  برای عید مامانی همراه باخاله و دوتا دختراش اومدن پیشمون  نمیدونی چقدر خوشحال بودم اخه اولین باربود که خاله شهناز میخواست بیاد خونمون...یه مدت طولانی شده بود که اونارو نمیدیدی اخه اخرین بار که باهم ایران رفته بودیم تو دوماهت بود و اونارو یادتن نمیومد اما هممون ز این تعجب کردیم که وقتی اونارو دیدی اصلا گریه نکردی وراحت باهاشون خو گرفتی اصلا باورم نمیشد اخه تو تا کسی رو میدی گریه میکردی اما با دیدن مامانی وخاله انگار سالهاست که میشناسیشون و اونا هم خیلی دوست داشتن  و حسابی خودتو تو دلشون جا کردی مو قع تحویل سال همگی دور هم جمع بودیم اما حیف...
17 فروردين 1393

نیش زدن دندونهای بالایی در 9 ماه 20 روگیت

ناناز مامان یه چند روزی بود خیلی غرغرو شده بودی شبا نمیخوابیدی همش با گریه بلند میشودی و حسابی بی اشتها شده بودی یعنی هرچی که برات درست میکردم نمیخوردی منم مجبور میشودم مینداختم دور وای که چقدر عصبانیم میکردی خخخخخخخخخخ من دیگه بی خیال شده بودم هیچی برات درست نمیکردم :)چیکار کنم نمیخوردی دیگه:)تا اینکه دیروز که تو بغلم داشتی با انگشتام بازی میکردی با اون دندونای خوشگل تیزت یه گاز محکم گرفتی از انگشتام که دادم رفت هوا :)ماشالا چه دندونای تیزی داری هاااااااااا اونجا بود که فهمیدم بیقراریات برای دندونای بالاییت بود البته یکی ار دندونات اون یکی دندونت هنوز نیش نزده بود..امروز بدجوری تب کردی و اسهالم هستی فکر ک...
15 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل گلمون می باشد